هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی
هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی

دلواپسی


دست مریزاد به دلواپسان...
این شعر رو با اندکی تغییر تقدیم به دلواپسان واقعی کشورم میکنم...

اضطرابم تا فراگیرست و من دلواپسم
مغزَکَم دیوانه درگیرست و من دلواپسم
دکترا راه بیانم از گلو رد می شود
استخوانی در گلو گیرست و من دلواپسم

 
"دل به امید صدایی تا مگر در تو رسد"
ناله ام فریاد شبگیرست و من دلواپسم
گرچه دولت نام خود را دولت تدبیر کرد
دولتی بس بی تدابیرست و من دلواپسم
حاج آقا با کلیدت قفل زندان باز کن
عاشقان را جمله زنجیرست و من دلواپسم
مجلسِ فرمایشی شد مایه ی دلواپسی
این بهارستان تزویرست و من دلواپسم
آن یکی رمال و آن کف بین و آن یک فالگیر
این یکی هم جوجه جن گیرست و من دلواپسم
این درشتی با ظریفی با خرد از بهر چیست؟
این درشتی جای تقدیرست و من دلواپسم
نرمشی که قهرمانانه بود فصل الخطاب
عاقبت کار جهانگیرست و من دلواپسم
پایگاه علم کشور گشته جولان گاه ظلم
از قضا این آخرین تیرست و من دلواپسم
از توهم "هاله ی نور"ی بدیدم حالیا
واقعیت چون تصاویرست و من دلواپسم
هر خری از کُرّه گی بی دم بود در گل شود
جز خرم بیچاره در قیرست و من دلواپسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد