هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی
هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی

مرد دوزخی

عاقا اینها رفتند ولی هنوز گندکاریهاشون رو میشه... اعصاب مصاب مارو خورد میکنن جان تو


"دزدیده چون جان" می­رود اندر میان پیرهن

آن دوزخی مردی که او آتش بر این کرباس زد

تا از جهنم آمد و آرامش ما را که دید

حرف از عبور کشور از این دوره حساس زد  

 

میخی به چرخ اقتصاد او زد که خودرو چپ نمود

با چپ شدن کف پاره شد تعویض بر زاپاس زد

فرمول­ها، آمارها، معنای رشد و توسعه

حتی تورّم را فقط با جیب خود مقیاس زد

او نفت صادر کرده و وارد نموده دسته بیل

فرقی ندارد کربنی گر طاق با الماس زد

فرهنگمان آباد کرد زنها به ون ارشاد کرد

با مادر "چاوز" ولی با مهربانی لاس زد

کشور که شد مستعمره در زیر دست شوروی

در مرکز پرچم دوتا استاره او با داس زد

روزی به نام مردمان آمد که یک کاری کند

شب شد نمیدانم چرا زوری به حق الناس زد

بعد از دو لحظه ناگهان خود را به خواب ناز زد

با چشم باز و خنده رو او ناگهان خرناس زد

لکنت گرفت این بیت من، زیرا که لرزان بیتی است

با اهل بیتش جان تو او اختلالالاس زد

در دست او دمب خروس بر لب "نمی دانم که بود"

از جان بچه او قسم تا حضرت عباس زد

ما هشت سال ِ آزگار از دست او جان داده ایم

زیرا که بر "صدّام" او یک سور با آس زد

با "هاله­ ی نور"ی که دید او دور سر در انجمن

قطعاً توهّم در میانِ جمع ِ آن اجلاس زد

مداح برپا ساز کن نو دولتی آمد کنون

خارج شود شعر از رکود این حرف را سَیّاس زد

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد