دیدم همه کنون خزانت
دیروز چرا به ما نگفتی؟
فلفل زده ای تو بر زبانت!
پیکان مرا چرا گرفتی؟
تا طاق زنی تو با ژیانت؟
آخوند برو بشین به منبر
دلّال شدی به هر مکانت
اکنون اگر که ما بگوییم
ترتیب دهند آن خرانت
بزمی که خودت نیازمندی
از سود نزول یا کلانت
یا سوی اوین بری تماماً
آن چیز کنی که در توانت
تا دست همه کنی تو کوته
پیچی و کنی تو در قپانت
ساپورت زنان به زور گیری
تقدیم کنی به بانوانت
تو قلب همه به خون بکردی
هر قطره ی آن به استکانت
دشنام تو را نمی دهم من
زیرا که رسیده رایگانت
هر چند که فحش لایق توست
اما کَمَکَش بود گرانت