هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی
هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی

اقوام آریایی

من شنیدم سرگذشت آریا

مردم پاک و نجیب و بی ریا

ملتی بی ادعا از پول نفت
پول نفت از دستشان آسان برفت
  
مردمی گمگشته در تاریخشان
عده ای در بندِ دود و سیخشان

بی خبر از چرخش این روزگار
روزگار پرفریب و پرفگار

اینک این جا می کنم تحلیلشان
بی خیال مقعد و احلیلشان

ما سه گونه آریایی داشتیم
قبل از این اینگونه می پنداشتیم

مادها و پارس ها و پارتها
ابتدا آغازها استارتها

اولین گونه بُدند این مادها
قوم هرگز او نرفت از یادها

بسم رب البتدا و الانتها
مادها پراشتها پراشتها

مشکلات زندگی حل می کنند
پشت گوش انداز و سمبل می کنند

مومنین و مومنات آگه شدم
گرچه من هرگز نه زین درگه شدم

پر تعجب می شوی زین کشفیات
می شود حل مشکلات از مادیات

قوم دوم نامشان گردیده پارت
نامشان هرگز نبینی روی کارت

می شود حل مشکل از یک پارتی
این یکی پارتی نه آن یک پارتی

قوم دیگر نامشان شد قوم پارس
کارشان دائم چو سگها پارس پارس

ملت خود را نموده منشقق
یک شق این و آن دو شق و آن سه شق

شق اول نامشان اشکانیان
اشک و مشک و قصه ی کشکانیان

زار زار و گریه ها و اشکها
درد دلهاشان فقط از رشکها

شق دوم نامشان سامانیان
شعبده!!! نادیده شد پول از میان

پول نفت از جیب ما دزدیده شد
بعد از آن در جیب آنان دیده شد

کشور ایران چو ویران می کنند
بهر خود آن را به سامان می کنند

شق سوم را صفوی یاد کن
می توانی؟ بند خود آزاد کن

آری آری شق سوم ماستیم
ملتی بی خایه همچون ماستیم

در صف کالا دمادم رفته ایم
بی هوا ما مثل آدم رفته ایم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد