هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی
هاله نور

هاله نور

شعر طنز و شاید هم جدی

جمعیت

راست می گویی برای جمعیت
برتر از ما مقتدای جمعیت
یک صد و پنجاه ملیون رد شود
تا کنی لب تر برای جمعیت   جمله جان برکف برای جان دهی
ای فدایت لایه های جمعیت
ما سپاه و ارتشت همچون کُره
رهبرِ کُلِّ قوای جمعیت
باز می گویم که تا لب تر کنی
گشته ایران انتهای جمعیت
تن به تن ما در صف کالا رویم
با سبد در ماورای جمعیت
ما همه یارانه را پس می دهیم
تا شود سنگ بنای جمعیت
درد ما از درد بی دردی که نیست
ای همه دردآشنای جمعیت
گشته خالی عاقبت از پول نفت
سفره ی بی ادعای جمعیت
اقتصادی بی در و پیکر شده
اختلاسش هم بلای جمعیت
همچو ضَحّاکی که دارد مار دوش
مُختَلِس ها اژدهای جمعیت
می خورند و می بَرند و می شوند
عاقبت صاحب عزای جمعیت
پُرلِتاری می کَند جان در وطن
می دهد بر بورژوای جمعیت
با وجود این همه درد بسیط
خنده دار این ماجرای جمعیت
گر دهی پیکان برای کودکی
می شود مشکل گشای جمعیت
درس و دانشگاه و حوزه کشک باد
ملّت ما دکترای جمعیت
"کار نیکو کردن از پر کردن است"
چون بهار رهنمای جمعیت
"هاله نور"م ولی هالو نی اَم
تا کُنم من اعتلای جمعیت
نسل من گر منقرض گردد چه باک؟
می شود کم باقِلای جمعیت
سِحر ما در بودن با هم بُوَد
همچو جَک با لوبیای جمعیت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد